شاهینشاهین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

شاهین هدیه خدا

عکس های شاهین تا 7 ماهگی

11 روزگی شاهین             لحظه سال تحویل 93                    سفر به یاسوج جاده اصفهان یاسوج                                          شاهین در چادر مسیر برگشت از شیراز به یاسوج                                                                                ...
15 تير 1393

زیباترین سورپرایز زندگیم

سلام پسر گلم.امروز 11 اذر 92 بابا مجبور شد برای خرید خونه به یه مسافرت چند روزه به کیش سفر کنه ولی قول داد زود زود برگرده اخه دیگه من روزای اخری که شما را نمیبینم دیگه قراره شما زود زود بیای بغلم و صدای نفسهاتا از نزدیک بشنوم .مامان برای این که تنها نباشه رفت خونه مامان پروین و قرار شد این چند روزه اونجا بمونه .دو سه روزی بود که با بابایی تلفنی صحبت میکردیم و بابا همش تاکید میکرد برای سلامتی شما و خودم پشت ماشین نشینم ،اما من بعضی وقتها شیطونی میکردم اما خیلی خیلی مراقب شما بودم. بابا گفت قراره من فردا شب برگردم و من خیلی خوشحال شدم چون میترسیدم یه موقع زود شما را به دنیا بیارم و بابا هم پیشمون نباشه اما بابا دیگه فردا شب پیشمونه.منم دیگه شب...
11 تير 1393

اش تاسیانه

نفس مامان ما یه رسمی داریم به اسم اش تاسیانه که برای زن باردار درست میکنند مثلا هر غذایی را دوست داشت توی اون سفره هست.که از خوش شانسی من یه بار مامان پروین درست کرد برام یه بارم خاله پروانه.که هم مامان پروین هم خاله پروانه کلی کادو برای من بابایی و شما گذاشته بودند   بابا بهرام مامان اکرم عمه ندا عمو مصطفی همه بهت کادو دادند و بابا بهرام برات کلی لباس خوشگل از کویت اورده بود.خیلی خیلی از همه تشکر میکنیم.انشالا وقتی بزرگ شدی بتونی این همه خوبی را با خوبی کردنت جبران کنی مامانی.
4 تير 1393

اماده کردن اطاق پسری

پسر نازم من همیشه عاشق اطاق سیسمونی بودم برای همین برای اماده کردن اطاقت کلی ذوق داشتم .برای کاغذ دیواری اطاقت کلی با بابایی گشتیم تا یه کاغذ دیواری خوشگل و ساده با رنگ بنفش انتخاب کردیم.برای وسایلتم که اقا جون زحمتشا کشید و همه وسایل و تتخت و کمدتا از بهترین جنسا انتخاب کرد ولی چون مامانی دیر برای شما وبلاگ ساخت نتونسم عکس کامل از اطاقت بگیرم.عزیزم همه اینها بهونه ایست برای امدنت .هر فرشته ای که خدا برای بنده هایش میفرسته لایق بهترینها هست و ما باید تمام سعی خود را برای امانت داری او بکنیم.عزیزم تو و امثال تو لایق بهترینها هستید همیشه دوستت خواهیم داشت.شروع اماده کردن اطاق در تاریخ 24 مهر 92 مصادف با عید قربان.
4 تير 1393

روز تعین جنسیت

یادمه 18 هفته بودم که میخواستم برم برای تععین جنسیت.به بابایی گفتم که من بعد از ظهر با خاله پریسا میرم سونوگرافی برات بگم دل تو دل بابات نبود که بفهمه نی نی ما پسر یا دختر.اینقدر بابایی توی مطب به من زنگ زد و اس ام اس داد که من مجبور شدک گوشیما خاموش کنم.وقتی هم نوبت ما شد خیلی ذوق داشتم بفهمم شما دختری یا پسر اما فقط خدا میدونه که هر وقت دکتر میخواست صدای قلب شما را بشنوه چقدر خدا خدا میکردم که زودتر پیدات کنه و صدای قلبت تو اطاق پخش بشه اخه شما خیلی شیطون بودی و دکتر دیر صدای قلبتا پیدا میکرد و تو این لحظه من فقظ بغض میکردم وهزار بار خدا را صدا میکردم و اون لحظه بود که صدای قلب کوچکت شنیده میشد و من دوباره اروم میشدم .دکتر اول همه چی را بر...
4 تير 1393

خاطرات بارداری

سلام پسر گلم .امروز میخوام از خاطرات بارداری برای شما بنویسم.اریبهشت 92 بود که متوجه بارداریم شدم و زودتر از همه به بابایی خبر دادم و خیلی خیلی خوشحال شد و برای همین یه جشن کوچولوی دو نفره راه انداختیم.بعد از بابایی همه با خبر شدند و تبریکات از همه جا سرازیر شد.و ما خودمون را برای امدن شما اماده کردیم.تو سه چهار ماهه اول خیلی ویار شدیدی داشتم حتی بعضی وقتها خون بالا میاوردم وکلا چیزی نمیتونسم بخورم اما بعد از 4 ماه خوب شدم و حسابی تلافی اون 4 ماه را در اوردم.اولین بار که برای شنیدن صدای قلب شما میخواستم برم خیلی استرس داشتمبرای همین اولین بار با عمه ندا رفتیم بیمارستان و صدای قلب شما را 21 اردیبهشت شنیدم و نمیتونم بگه از خوشحالی نزدیک بود فری...
4 تير 1393
1